سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بنام الله و درود بر نبی اعظم و خاندان پاکش

به محض این که قلم به دست میگیرم یادم می آید که 32 حرف برای اینهمه حرف نگفته کفایت نمیکند . . .شانه هایم این روزها سنگینتر از همیشه اند ....وچشمهایم ، خسته، دو دو میزنند.... خدایا میخواهم دوباره کودک شوم ....میخواهم دوباره باز گردم به همان روزهای سادگی .. همان خنده ها ..همان گریه ها...خدایا شانه هایم سنگینی میکند......

1
خدایا میدانم که در این روزها و شبها . . شانه ها را الک میکنند و نفسها را ذکر به ذکر میشمارند . . خداوندا . . نفسهایم را تو شماره می کنی . . وفاصله هایش را خودم اندازه میزنم . .و همین فاصله هاست که لحظه های مرا تاریک می کنند . . .
خدایا میخواهم باز دوباره کودک شوم و مدادم را میان انگشتانم بلغزانم و صدای شیرین معلم را ،، که بچه ها مشق شبتان امشب ........ و امشب خواهم نوشت ، صدبار، «« تو جای همه را..همه جا..وهمیشه ،  پر میکنی .. و هیچکس جای تورا.. هیچگاه .. پر نمیکند ... »»‏.......

ارسال شده در توسط مهاجر